مناجات با خدا در آخرین روز های ماه ضیافت الله
يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۰۶ ب.ظ
یاد داری شروع مهمانی
در مناجات مان چه می گفتیم
درد و دل عاشقانه می کردیم
بین صلاتمان چه می گفتیم
آمده ام ای کریم بخشنده
سر و کارم به کوی تو افتاد
باز هم بر مشام این بنده
مژده عطر و بوی تو افتاد
بارِ من را کسی نمی خواهد
تو بیا حاصلم ندیده بخر
از من بی پناه درمانده
این دل بار غم کشیده بخر
آمدم با کمال نومیدی
مثل هر سال سوی این درگاه
دیدم اما کریم هست و کریم
کوه را می خرد به یک پر کاه
جامۀ معصیت ز جانم کَند
جامه ای از لباس نورم داد
تشنه بودم، تشنه رحمت
جرعه ای از می طهورم داد
چه شب و روز با صفایی بود
ناله ام مژده استجابت داشت
نفسم بود همچنان تصویر
خواب هم جلوه عبادت داشت
گر چه گاهی کنار این سفره
حق نعمت به جا نیاوردم
با همه رو سیاهی ام اما
رو به غیر خدا نیاوردم
نکند باز توبه ام شکند
عبد شرمندة گذشته شَوم
نکند ماه بگذرد اما
من همان بندة گذشته شَوم
گر به خود واگذاری ام یارب
می شوم آن گدایِ دلخسته
زندگی مرا به عهده بگیر
آبرویم به لطف تو بسته
بعد عصیان چراغ ما را کشت
دشت تاریک و من زمین گیرم
نوری از رحمتت مرا بفرست
من بدون حسین میمیرم
حاج منصور ارضی(عرشی)